loading...
اینجا همه چی دونیه!!! 2
fap بازدید : 26 سه شنبه 15 بهمن 1392 نظرات (0)

فوت و فن پخت خورش قیمه,نکات پخت خورش قیمهخورش قیمه از غذاهای قدیمی و بسیار خوشمزه ایرانی است. خورشی که با روش های مختلف تهیه می شود و به خوشمزگی و خوش آب و رنگ بودن شهرت دارد. پیاز، لپه و گوشت از محتویات این خورش محسوب می شود. برای این که خورش خوشمزه ای داشته باشید، ابتدا باید تعدادی پیاز، بسته به نفرات خانواده، پوست کنده و آنها را خلالی یا نگینی کرده و داخل روغن نیمه داغ بریزید و سرخ کنید تا طلایی شود.

fap بازدید : 33 سه شنبه 15 بهمن 1392 نظرات (0)

 

نکته هایی برای پخت شله زرد, روش پخت شله زرد


نکات مهمی که در پخت شله زرد باید رعایت کرد :

١)زعفران رو هیچوقت مستقیماً در شله زرد نریزید،مقدار مورد نظرتون از زعفران رو در آب جوش حل کنید و به موادتون اضافه کنید.

٢)دقت کنید حتماً باید محلول زعفران رو قبل از اضافه کردن شکر به برنجتون اضافه کنید،دیدید بعضی شله زردها بعضی دونه برنجهاشون سفیده،به خاطر اینه که اول شکر رو ریختن و بعد زعفران،لعابی که شکر میندازه باعث میشه همه دونه های برنج به طور یکنواخت رنگ نگیرن.

fap بازدید : 18 سه شنبه 15 بهمن 1392 نظرات (0)

 

روش صحيح مصرف گوشت , نحوه تغذيه با گوشت
اگر چه علم ثابت کرده است که گياه خواري در حفظ سلامت بسيار تأثيرگذار است و به طور چشمگيري احتمال بروز بيماري هاي قلبي را کاهش مي دهد، اما مصرف مقداري گوشت نيز براي سلامت انسان مفيد و ضروري است.

fap بازدید : 27 سه شنبه 15 بهمن 1392 نظرات (0)

 

داستان ثروتمند بی پول

 

هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى از سرما مچاله شده بودند. هردو لباس‌هاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى‌لرزيدند.
پسرک پرسيد: «ببخشين خانم! کاغذ باطله دارين» کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آن ها کمکي کنم. مى‌خواستم يک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به پاهاى کوچک آن ها افتاد که توى دمپايى‌هاى کهنه کوچکشان قرمز شده بود.

fap بازدید : 33 سه شنبه 15 بهمن 1392 نظرات (0)

 

داستان زندگی عجیب آبدارچی,داستان آبدارچی,داستان کوتاه آبدارچی

 

 مرد بیکاری برای سِمَتِ آبدارچی در مایکروسافت تقاضا داد. رئیس هیئت مدیره با او مصاحبه کرد و تمیز کردن زمینش رو - به عنوان نمونه کار- دید و گفت: «شما استخدام شدین، آدرس ایمیلتون رو بدین تا فرم‌های مربوطه رو واسه‌تون بفرستم تا پر کنین و همینطور تاریخی که باید کار رو شروع کنین... 
مرد جواب داد: «اما من کامپیوتر ندارم، ایمیل هم ندارم!» 
رئیس هیئت مدیره گفت: «متأسفم. اگه ایمیل ندارین، یعنی شما وجود خارجی ندارین. و کسی که وجود خارجی نداره، شغل هم نمیتونه داشته باشه.» 

fap بازدید : 24 سه شنبه 15 بهمن 1392 نظرات (0)

 

داستان,داستانهای خواندنی

 

مرد فقيري به شهري وارد شد، هنوز خورشيد طلوع نکرده بود و دروازه شهر باز نشده بود. پشت در نشست و منتظر شد، ساعتي بعد در را باز کردند، تا خواست وارد شهر شود، جمعي او را گرفتند و دست بسته به کاخ پادشاهي بردند، هر چه التماس کرد که مگر من چه کار کردم، جوابي نشنيد اما در کاخ ديد که او را بر تخت سلطنت نشاندند و همه به تعظيم و اکرام او بر خاستند و پوزش طلبيدند. چون علت ماجرا را پرسيد! گفتند: «هر سال در چنين روزي، ما پادشاه خويش را اين گونه انتخاب مي کنيم.» روزي با خود بر انديشيد که داستان پادشاهان پيش را بايد جست که چه شدند و کجا رفتند؟

fap بازدید : 30 سه شنبه 15 بهمن 1392 نظرات (0)

 

حکایت, حکایت دانای راز, حکایت خواندنی دانای راز

 مولوی در مثنوی می‌گوید: صاحبدلی دانایِ راز، سوار بر اسب، از راهی می‌گذشت، از دور دید كه ماری به دهان خفته‌یی فرو رفت و فرصتی نماند كه مار را از خفته دور كند. سوارِ آگاه و رازدان، با گُرزی كه به كف داشت ضربه‌یی‌چند به خفته نواخت. خفته از خواب برجست و حیران و پریشان، سواری گرز بر‌كف در برابر خود دید. سوار باردیگر ضربتی بر او كوفت و بی‌آن‌كه فرصتی دهد، او را ضربه‌باران كرد. مرد، به‌ناچار، روی به‌گریز نهاد و سوار در پی او تازان و ضربه‌زنان، تا به درخت سیبی رسیدند كه در پای آن سیبهای گندیدهٌ فراوانی پراكنده بود. سوار او را ناگزیر كرد كه از آن سیبهای گندیده بخورد. مرد سیبهای گندیده را میخورد و پیاپی به سوار نفرین می‌فرستاد و بی‌تابی می‌كرد:

fap بازدید : 197 سه شنبه 15 بهمن 1392 نظرات (0)

 

حکایت,حکایت مثنوی

 

شیر و گرگ و روباهی با هم رفیق شدند و برای شکار به دشت و کوه رفتند . گرگ و روباه در رکاب شیر به بیشه کوه رفتند و سه حیوان را که عبارت بودند از گاو کوهی و بز کوهی و خرگوش شکار کردند.
گرگ بدون توجه به اینکه شیر سلطان حیوانات است و اختیار و انتخاب با اوست با روباه زمزمه کرد که لابد شیر مانند شاهان دادگستر سهمیه آنها را خواهد داد.

fap بازدید : 18 سه شنبه 15 بهمن 1392 نظرات (0)

 

حکایت جالینوس, حکایت جالینوس و دیوانه

جالینوس روزی از راهی می گذشت، دیوانه ای او را دید مدتی به رخسارش نگریست و سپس به او چشمک زد و آستینش را کشید. جالینوس وقتی به پیش یاران و شاگردان خود آمد گفت : «یکی از شما داروی بهبود دیوانگی به من دهد.» یکی از آنان گفت : «ای دانای هنرمند داروی دیوانگی به چه کارت آیدت ؟»

جالینوس پاسخ داد : «امروز آمده دیوانه ای به رخسارم نگریست و خندید و آستینم را کشید. او از من خوشش آمده بود.»
شاگرد گفت : «این چه ربطی به دیوانگی  تو دارد ؟»
جالینوس گفت :

گر ندیدی جنس خود کی آمدی             کی به غیر جنس، خود را بر زدی
چون دوکس باهم زید بی هیچ شک          در میانشان هست قدر مشترک

منبع:anjoman.tebyan.net

تعداد صفحات : 10

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما وبلاگ اول ما بهتر است یا این وبلاگ تازه؟ از همه لحاظ
    آمار سایت
  • کل مطالب : 96
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 5
  • آی پی دیروز : 33
  • بازدید امروز : 27
  • باردید دیروز : 59
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 240
  • بازدید ماه : 507
  • بازدید سال : 1,740
  • بازدید کلی : 7,188